عملش بود دقیقا همچو نامش ناصر
هر زمان من می شنیدم خاطراتی از لبان پر زمهر ناصر جنت مکان،
او نصیحت مینمود از آنچه در پایان این ابیات بیپایان، زجان
*نگفته سرائی هایی از دلْ نهفته های ابرمرد کارآفرین حاج ناصر جنتی*
* نوجوانی پی کار و در جوانی، *”مثل مردان بود، رفت“*
* در پی کسب حلال و غم همسایه، *”مسلمان بود، رفت“*
* انقلابی که در آن شد، چون به پیکار گذشت
* غرق در دفاعِ میهن شد، *”که مدیون شهیدان بود، رفت“*
* باتفاق اخوان، دست به سازندگی کشور زد
* پی صنعت بگرفت و *”نگفتا پیِ نان بود، رفت“*
* بعد از آن ساقی گیتی شد و مِی شد، کارش
* فکر و ذکرش همه شد کارآفرینی، *”با جوانان بود، رفت“*
* همه ساله حج نمی رفت، ولی سعی و صفا داشت
* در کنار خادمان کار و صنعت، *”گِرد یاران بود، رفت“*
* عاشق و دیوانه را پس میزد و بار وظیفه می رُبود
* با مِناعت طی نموده در طریقت، *”مست جانان بود، رفت“*
* عملش بود دقیقا همچو نامش ناصر (یاری دهنده)
* ذکر حق زمزمه میکرد، *”همی یاد بهاران (قیامت) بود، رفت“*
* جمله ی صنعتگران رای به سرداری او میدادند
* وه به این سردار بی سنگر، *”چو سرباز جوانان بود، رفت“*
* طول عمرش شد به هفتادو سه سالِ زندگی بس
* عرض عمرش تاقیامت، *”وقف سالار شهیدان بود، رفت“*
سال نو آمد و صد حیف دگر نیست به گیتی، ناصر
تا ابد یادش گرامی، “*رهرو راه امامان بود، رفت“*
*روحش شاد یادش گرامی*
سروده محمدرضا وحی